به گزارش “راهبرد انرژی“، «جان مرشایمر»، نظریهپرداز مشهور رئالیسم تهاجمی، در کتاب «تراژدی سیاست قدرت های بزرگ» معتقد است؛ آمریکا به منظور «حفظ و بازتولید نظم هژمونیک خودش» همواره به دنبال بر هم زدن توازن قدرت و صورتبندی توازن جدیدی از قدرت در سطح بین المللی است. با بهره مندی از تئوری مرشایمر و نیز تجارب تاریخی پس از جنگ جهانی دوم، همچنین نگاهی به رفتارها و سیاست های آمریکا در قبال جنگ اوکراین در میابیم که طرفین متخاصم در جنگ اوکراین به ظاهر روسیه و اوکراین اما در اصل روسیه و آمریکا است. بر این اساس پیشبینی برای آینده جنگ اوکراین را نیز باید حسب اراده واشنگتن و مسکو ترسیم نماییم.
مقامات روسیه در برنامه ریزی اولیهای که برای حمله به اوکراین طراحی کرده بودند؛ «اشغال کیف ظرف 3 روز و اشغال کل اوکراین ظرف یک هفته» را پیشبینی و برنامه ریزی نمودند. اما جنگ کوتاه آنها ناگهان فرسایشی شد. در واقع توان مقاومت اوکراین در قدرت ارتش ملی کیف نبود بلکه در حمایت لجستیکی و سیاسی جبهه غربی به رهبری آمریکا بود. آمریکا جنگ اوکراین را به طلاییترین فرصت برای صورتبندی نظم جدید بینالمللی دانست. به کلامی دیگر آمریکا از پس خرابههای جنگ اوکراین، رؤیای صورتبندی نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم را در سر میپروراند. نظمیکه در آن همه قدرتهای مدعی بر اثر جنگ دچار ضعف و فرسودگی و یا شکست شده بودند و قدرت دست نخورده آمریکا، معمار نظم جهانی در سال 1945 شد. نظمیکه در ساختار شورای امنیت و سازمان ملل متحد تجلی یافت.
آمریکا پس از فروپاشی شوروری و در رویداد حمله به عراق در سال 1991 نیز طرح نظم نوین جهانی برای تثبیت نظم تک قطبی را اراده و برنامه ریزی کرده بود که در مجموع موفق نشد و ساختار نظام بینالمللی از دو قطبی به تک-چند قطبی تغییر یافت. حالا در ادراک راهبران آمریکا، جنگ اوکراین فرصت طلایی جدیدی برای صورتبندی نظام تک قطبی ایجاد کرده است. از منظر آنها انجماد و فرسایشی شدن جنگ در اوکراین موجب تضعیف توامان روسیه و اروپا خواهد شد؛ اتحادیه اروپایی را متحدتر و وابستهتر به آمریکا خواهد کرد، ناتو را احیاء و پیوستن به آن را پر جاذبه میکند؛ سویه سرمایهگذاریهای خارجی را که در دهههای اخیر از آمریکا به اروپا و آسیا میل کرده بود، برعکس خواهد کرد و بالاخره آنکه با «امنیتی شدن گفتمان بینالملل» قدرت کنشگری آمریکا افزایش خواهد یافت.
آمریکاییها نگران قدرت رو به رشد چین نیز نیستند چون به زعم آنها چین حداقل تا 10 سال آینده در چارچوب نظام سرمایه داری به دنبال تغییر نظم است. چین در سیستم یا نظام سرمایهداری قدرت گرفته است و سیاستهای ضد سیستمی ندارد اگرچه به دنبال تغییر نظم در درون سیستم است تا سهم چین در اقتصاد بین الملل به شکل فزاینده افزایش یابد. بنابراین میتوان گفت علت فرسایشی شدن جنگ اوکراین اراده آمریکا برای صورت بندی نظم نوین جهانی بر اساس الگوی جنگ جهانی دوم است.
صورتبندی نظم جدید بین المللی از بطن فرصت های زیر در جنگ اوکراین حاصل میشود:
اوکراین برای غرب منطقه راهبردی نیست که سقوط احتمالی آن، منافع استراتژیک بلوک غرب را به خطر بیاندازد. بنابراین بحرانی فرصت ساز برای آمریکا و غرب است.
ادامه جنگ اوکراین؛ روسیه را وارد فرسایش نظامی و سیاسی خواهد کرد و از پرستیژ جهانی مسکو بویژه در افکار عمومی خواهد کاست.
جنگ روسیه با اوکراین، همگرایی فرا آتلانتیک و اعضای اتحادیه اروپایی را تقویت کرده است.
این جنگ به ناتو هویتی دوباره بخشیده و جاذبه پیوستن به ناتو را افزایش داده است.
جنگ در اروپا با امنیتی کردن قاره سبز، امکان نفوذ بیشتر آمریکا و بهره مندیهای نظامی، سیاسی و اقتصادی بیشتری را برای واشنگتن فراهم میکند.
این جنگ امکان اعمال اهرم های فشار بر روسیه و کسب امتیاز از پوتین در مناطق دیگر را فعال کرده است.
گفتمان تحریم اقتصادی در مقابل نظامیگری؛ اهرم سودمندی برای آمریکا است. رژیم تحریم های اقتصادی و سیاسی علیه روسیه این اهرم را فعال تر و جهانی تر میکند.
با تحریم و منزوی کردن روسیه؛ رقابت و مقابله احتمالی با چین نیز برای آمریکا سهل تر خواهد شد.
جنگ اوکراین با قطبی کردن گفتمان امنیت بین المللی از نفوذ روسیه در منطقه استراتژیک خاورمیانه خواهد کاست.
جنگ اوکراین فرایند ضدیت سازی علیه روسیه و هم پیمانان مسکو را در گفتمان امنیت بین الملل بازتولید کرده است.
جنگ اوکراین با برساختن تهدیدی نظامی و بالقوه؛ زمینه برای ارسال و فروش سلاح برای کمپانیهای اسلحه سازی غرب را فراهم کرده است.
این بحران، دیپلماسی انرژی را به سود آمریکا و هم پیمانان منطقه ای واشنگتن تغییر داده است.
روابط راهبردی ایران با روسیه بهانه ای برای اتهام زنی علیه ایران مبنی بر دخالت غیرمستقیم در جنگ اوکراین را فراهم کرده است.
آغاز جنگ توسط روسیه به آمریکا نیز بهانه آغاز جنگ علیه کشوری دیگر را داده است.