به گزارش “راهبرد انرژی“، نخستوزیر قطر، محمد بن عبدالرحمن آلثانی، پس از توافق آتشبس اخیر غزه، نماینده اسرائیل را در آغوش میگیرد. این صحنه در تضاد آشکار با بمباران دوحه یک ماه پیش از آن است و نشان میدهد که بحرانهای اخیر نهتنها پیوند کشورهای خلیج فارس با ایالات متحده را قطع نکرده، بلکه روابط امنیتیشان را پیچیدهتر و چندوجهیتر کرده است.
در پی این بحران، واشنگتن اعلام کرد که هر حملهای به قطر را بهمنزله تهدیدی مستقیم علیه خود تلقی خواهد کرد و این احتمال را مطرح نمود که عربستان نیز از چنین تضمینی برخوردار شود.
در پس فراز و فرودهای دیپلماتیک، دولتهای عربی خلیج فارس به مرحلهای تازه از خوداتکایی رسیدهاند؛ آنان نه میخواهند کاملاً به واشنگتن متکی باشند و نه قصد دارند در محور شرق ادغام شوند. بلکه با بهرهگیری از ثروت انرژی، سرمایهگذاریهای فرامرزی و نفوذ رسانهای، در پی بازتعریف نقش خویش بهعنوان مدیران نظم نوین خاورمیانهاند. قطر با دیپلماسی میانجیگرانه در پروندههای غزه و افغانستان، امارات با نفوذ اقتصادی در آفریقا و شاخ عربی، و عربستان با اصلاحات اقتصادی و نقش در بازار انرژی، هر یک بخشی از این راهبرد منطقهای را نمایندگی میکنند.
در نگاه پینفولد، نقطهٔ قوت این کشورها در ثبات مالی و انسجام بوروکراتیکشان نهفته است؛ امری که در میان دولتهای گرفتار بحران مانند سوریه، عراق یا لبنان بهندرت یافت میشود. اما همین ساختارهای باثبات نیز در برابر چالشهایی چون رقابت داخلی در شورای همکاری خلیج فارس، وابستگی به بازار جهانی نفت، و خطر کشیدهشدن به درگیریهای نیابتی همچنان آسیبپذیرند.
«بازسازی خاورمیانه» از سوی کشورهای خلیج فارس نه بر ویرانههای نظم قدیم، بلکه در سایهٔ تداوم همان تضادهای ژئوپلیتیک شکل میگیرد؛ نظمی که بهرغم جلوههای ظاهری قدرت، هنوز بر لبهٔ شکنندگی ایستاده است.