به گزارش “راهبرد انرژی“، رنو ژیرار، تحلیلگر فرانسوی میگوید: «آمریکاییها از پول خود به عنوان ابزاری برای فشار سیاسی بر سایر کشورها استفاده کردند که این امر باعث شکلگیری یک جنبش جهانی برای سرنگونی دلار شد». پرسش مهم در اینجا این است: این جنبش تا چه اندازه توانایی ادامه دادن دارد و میزان شانس آن برای رسیدن به این هدف چقدر است؟ چه بسا پاسخ قطعی دادن به این سوال دشوار است؛ اما آنچه مسلم است این است که کاهش اعتماد جهانی به پول آمریکا فراتر از حدس و گمان بوده و به یک واقعیت ملموس و نگران کننده برای مقامات ذخیره فدرال بانک مرکزی آمریکا تبدیل شده است.این ذخایر از رویکردهای حکومتهای جهان برای حفظ ذخایر دلاری خود بهره می برد و این مسئله یکی از عوامل قدرت این کشور است. علی رغم تلاشها برای به حاشیه راندن دلار اما همچنان کشورهای سازمان برکیس ذخایر دلاری خود را حفظ کردهاند.
کشورهای بریکس نمیتوانند با انتخاب ارز دیگری برای معامله به وابستگی خود به دلار پایان دهند بلکه باید الگوی تعامل خود را با یکدیگر و با کشورهای جهان تغییر دهند. به عنوان مثال در سال 2021، 43 درصد از درآمد ملی چین از محل سرمایهگذاری بوده است که این رقم دو برابر آمریکا و کشورهای غربی بوده است. چین میتواند بخشی از درآمد ملی خود را به سمت مصرف داخلی ببرد و به این ترتیب از مازاد تراز تجاری خارجی خود میکاهد و مصرف محصولات وارداتی کاهش مییابد.
کشورهای بریکس همچنین میتوانند تجارت داخلی میان کشورهای خود و اتکا به مبادله کالا میان خود را افزایش دهند سپس زیرساختهای مالی مخصوص به خود را ایجاد کنند؛ چرا که تغییر الگوهای اقتصادی مسئلهی آسانی نیست. انگلیس پس از خروج از اتحادیه اروپا به دشوار بودن این امر پی برد چرا که تاکنون نتوانسته است الگوهای تجاری جدیدی را اتخاذ کند.
در همین راستا میتوان چند بُعد مربوط به این ارز بین المللی را که بر اقتصاد جهانی سیطره دارد، طرح کرد:
نخست:دلار همچنان ارزی قوی در سطح بین المللی است.
دوم: قدرت دلار ذاتی نیست بلکه از قدرت آمریکا به عنوان یک ابرقدرت دارای ثروت فراوان و از عدم وجود جایگزین پولی و وابستگی کشورهای جهان به آن برای تضمین پس انداز، ذخایر پولی و سرمایه گذاریشان ناشی میشود.
سوم: قدرت اقتصادی آمریکا مطلق نیست بلکه به طور پیوسته در حال کاهش است. آمریکا دیگر قادر به ایجاد تعادل پایدار میان درآمدها و هزینهها نیست بلکه تراز مخارجاش منفی شده است به طوری که وام گرفتن برای تامین کسری بودجه سالانهاش به امری عادی تبدیل شده است.
چهارم: آمریکا نه تنها از دلار به عنوان ابزاری برای حمایت از سلطه اقتصادی خود استفاده کرد، بلکه آن را به سلاحی سیاسی علیه مخالفان خود تبدیل کرده است.
در همین راستا به چند نکته باید تاکید کرد:
نخست: اینکه دلار همچنان بر عرصه پولی بینالمللی بدون رقیب سیطره است.
دوم: این ارز احتمالا از عمر مفید خود فراتر رفته و روند خود به سمت فروپاشی را به موازات کاهش سیطره آمریکا در سطح بین المللی آغاز کرده است.
سوم: کاهش نقش دلار و چه بسا پایان یافتن نقشش به عنوان مبنایی برای گردش پولی، پس انداز و سرمایه گذاری در جهان به مسئلهای نگران کننده برای آمریکاییها تبدیل شده است.
چهارم: این سیطره سیاسی، نظامی و اقتصادی به مدت طولانی ادامه نخواهد یافت و تا ظهور ارزهای جایگزین (یا سبدهای ارزی) مسیر خود را به سمت نابودی تدریجی آغاز کرده است.
پنجم: این نظام سیاسی و اقتصادی که بعد از جنگ جهانی دوم بر جهان سیطره یافت نزدیک است به پایان خود برسد و دیگر پرسش این نیست که آیا این اتفاق خواهد افتاد بلکه پرسش درباره زمان وقوع آن است.
ترجمه: اداره کل رسانه های خارجی